سبک های مختلف هنری هر کدام دارای چه ویژگی هایی هستند؟
هنر فرآیندی است که توسط یک خالق صورت میگیرد. فردی که عواطف، احساسات و هوش انسانی خویش را به کمک ابزارهای مختلف اعم از سنگ، چوب، گل، کاغذ، مداد، رنگ، بافت و حتی احساسات به عالم هدیه میکند. هنر زیبایی آفرین است. زشتی در هنر وجود ندارد چون روح هنر زیبایی است.
بزرگترین و چیره دست ترین هنرمند و خالق که کسی نیست جز خداوند عالم هستی. به زیبایی تمام، کل کائنات و موجودات را خلق کرده است. خداوند زیباست و زیبایی آفرین است. او انسان را با ظرافت و پیچیدگی های خاصی خلق کرد و از روح زیبایی آفرینش در انسان دمیده است. انسان ها همگی تکه ای از روح زیبای خداوند و خالقشان هستند و هنرمندان در این بین به خداوند نزدیک ترند. یک هنرمند حس خلق کردن و ساختن را به بهترین شکل ممکن درک میکند. یک هنرمند زیبایی را می شناسد و جنس آن را درک می کند.
هنرمندان در طول تاریخ برای بیان حس درونی خودشان، به خلق آثار زیادی پرداختند. همین طور سبک های هنری جدیدی را به وجود آوردند. هر سبک هنری مربوط به دوره خاصی از تاریخ است، و بر اثر حوادث و رویداد های آن زمان به وجود آمده است. هنرمندان هر عصری، به بهترین شکل به بیان تاریخ آن دوران پرداخته اند. هنرمندان همیشه تأثیر گذارترین قشر هر اجتماع بوده و هستند. و باعث ایجاد تحولات سیاسی نیز شده اند.
این بار بیشتر می خواهیم در مورد سبک های مختلف هنری صحبت کنیم. سبک هایی که باعث ایجاد تحولات عظیمی در دنیای هنر شدند.
بيزانس
Byzantine
اين هنر با فلسفهي مسيحيت شروع ميشود، متعلق به فرهنگ ابتدايي مسيحيت است، کاملاً در اختيار کليسا ميباشد و به وسيلهي کليسا نيز کنترل ميشود. رنگهاي مجذوبکننده در قالبي بدوي و معنويت در هنر، هدف عمدهي هنرمند اين دوره ميباشد. هنر «بيزانس» از سال 330 ميلادي، همزمان با استقلال روم شرقي و به پايتختي «قسطنطنيه» شکل ميگيرد. دوران طلايي اين هنر قرن 6 ميلادي بوده است. مهمترين اثر اين دوره ساخت «کليساي سانتا صوفيا»ست که بعدها به مسجد تبديل شد و نام «اياصوفيه» را به خود گرفت. هنرهايي چون موزاييک، نقاشي ديواري (فرسک)، تصويرسازي کتابهاي مذهبي از جمله «انجيل» و نقاشي روي چوب (شمايلسازي) در اين دوره رايج بودهاند. ساخت کليساها در اين دوره، تبديل همان معابد رومي «باسيليکا» با پلان مستطيلشکل و معبد «پانتئون» با پلان دايرهايشکل به کليسا ميباشد. تبديل اين دو معبد به کليسا در ابتداي هنر مسيحيت، الگويي براي ساخت کليساها در کشورهاي مختلف غربي شد. اساساً هنر بيزانس، هنري است که ريشه در شرق دارد و عناصر تزييني شرق را وارد معماري غربي نمود. دو اثر مهم موزاييک در «کليساي سن ويتاله» با نامهاي «ژوستينين و ملازمان» و «تئودورا همسر وي با ملازمانش» از مهمترين آثار موزاييک اين دوره ميباشند.
رومانسک
Romanesque
هنر «رومانسک» ادامهي هنر «بيزانس» ميباشد و در عين حال مقدمهاي بر هنر «گوتيک» است. در اين دوره، قدرت کماکان در خدمت مقاصد کليسا ميباشد و موضوعات نقاشي عمدتاً در خدمت مذهب قرار دارند. کليساها داراي تزيينات فوقالعاده بوده، داراي نقاشيهاي فرسک و موزاييک ميباشند و در آنها طاقها رومي کار شدهاند. به طور کلي تقليد ساخت کليساها با پلان «باسيليکا» و دايرهايشکل در کشورهايي نظير آلمان، فرانسه و ايتاليا را سبک رومانسک مينامند. در معماري، از نمونهي کليساهاي اين دوره ميتوان «کليساي سن ميشل» در «هيلدشهايم» آلمان و «کليساي پيزا» در ايتاليا همراه با برج کج «پيزا» را نام برد. در دو شيوهي رومانسک و بيزانس تفاوت نماي خارجي و داخلي بسيار چشمگير است که اين امر در گوتيک جبران شده و نماي خارجي هماهنگ با نماي داخلي و تزيينات آن ميشود.
گوتیک
Gothic
از اواسط قرن 12 تا 16 ميلادي اين سبک معماري ادامه داشته است. تجارب معماران دورهي «رومانسک» در اين دوره باعث پيشرفت تزيينات داخلي و خارجي کليساها ميشود. استفاده از طاقهاي بلند و نوارهاي ژيف در سقف، کشيدگي طاقها و نماي داخلي و خارجي بناها، ارتفاع زياد سقف و قوسهاي متقاطع از ويژگيهاي اين سبک به شمار ميروند. مهمترين آثار اين دوره «کليساي سالزبري» در انگلستان و «کليساي نوتردام» و «کليساي شاتر» در فرانسه ميباشند. در مشرق زمين، «کليساي سنت نيکولاس» در قبرس به سبک «گوتيک» ساخته شده است.
رنسانس
Renaissance
«رنسانس» در قرن 15 ميلادي از ايتاليا آغاز ميشود. در اين دوره مردم به فرهنگ باعظمت گذشتهي خويش توجه نمودند و درصدد احياي آن برآمدند. رنسانس عبارت بود از تحولاتي که از فلورانس ايتاليا شروع شد و به کشورهاي ديگر نيز سرايت کرد. زنده شدن دوبارهي الهههاي يونان و روم باستان در ادبيات و هنر مردم و توجه به انسان به عنوان زيباترين نمونه، الگويي براي نقاشي و مجسمهسازي شد. رواج فلسفهي «اومانيسم» که در يونان زاده شده بود، جدا شدن معماران ايتاليايي از سبک خارجي «گوتيک» و احياي دوبارهي معماري رومي، در اين دوره به چشم ميخورد. «کاخ روچلاي» در فلورانس و «کليساي سنت آندره»، از آثار مهم اين دوره در ايتاليا ميباشند. «رافائل» از هنرمندان بزرگ اين دوره است که علاوه بر نقاشي، معماري نيز ميدانست. وي معمار «کليساي سن پير» بوده است. در اين دوره ساخت ويلاها و خانههاي ييلاقي نيز رواج پيدا کرد. «دوناتللو» (پيکرهساز) با «پيغمبر کلهکدو» و «فرافيليپوليپي»، «جوتو» و «مازاتچو» از نقاشان رنسانس اوليه و «ميکل آنژ»،
باروک
Baroque
هنر قرن 17 و نيمهي اول قرن 18 ميلادي متعلق به «باروک» است. پرهيز از خطوط مستقيم، استفاده از تزيينات و تجمل فراوان در معماري، استفاده از رنگهاي درخشان به خصوص رنگ طلايي، درودگري ميز و صندلي، تزيينات فراوان در هر زمينهي هنري (کالسکههاي پرزرق و برق و پرتجمل اشرافي) و نقاشي سقف کاخها و کليساها، از خصوصيات مهم اين سبک به شمار ميروند. از هنرمندان مهم اين دوره ميتوان «کاراواجو»، «آنيباله کاراچي»، «رمبراند»، «نيکلا پوسن»، «ال گرکو»، «ولاسکوئز»، «تيهپولو»، «روبنس» و «برنيني» را نام برد.
روکوکو
Rococo
اين واژه به معني «سنگريزه» است. در اين سبک هنري، نمايش تزيينات فراوان توأم با جزئيات و ريزبينيهاي هنرمندانه ديده ميشود. اين سبک هنري کمدوام، در ضديت با ابهت «باروک» و صلابت معنوي آن برخاست و به جاي آن بر خاصيت سبکي و ريزنقشي با تزيينات فراوان ريز و فرحانگيز افزود. «روکوکو» به طور متمرکز در انگستان و فرانسه انجام شد. از نقاشان اين سبک ميتوان به «آنتوان واتو» (که هدفش به زوال کشيدن اشرافيت بود)، «ژان شاردن» (اثر مهمش بازگشت از بازار است)، «ويليام هورگارث» (ازدواج مد روز از معروفترين کارهاي وي است)، «گينز بارو» (که توجه مخصوصي به اشراف داشت) و «بانو گراهامشريف» اشاره کرد.
رمانتیک
Romanticism
انقلابي در هنر و فلسفهي قرن 18 ظهور پيدا کرد که در واکنش به کهنهگرايي «نئوکلاسيسم» و فردگرايي پيش از خود بود. «رمانتيسيسم» در برگيرندهي الگوهاي جديدي از هستي بود. هنرمند در واکنش به مسائل اطراف خود دست به خلق آثاري ميزند و هويتي مستقل در اجتماع پيدا ميکند؛ هويتي منفعل در برابر اتفاقات اطراف خود. رخدادهاي عاطفي، اجتماعي، سياسي و . . . او را متأثر ميکنند و خلق آثار جديد شروع ميشود. رمانتيسيسم طغياني بود بر عليه محدوديتهاي هنر، افکار، مفاهيم و ادراک. اين هنر از فرانسه به نقاط ديگر جهان سرايت کرد. از نقاشان مهم اين سبک ميتوان به «ژريکو»، «دلاکروا»، «گويا»، «کنستابل»، «ترنر» و «کاميل کورو» اشاره کرد.
رئالیسم
Realism
اين واژه به معناي بازنمايي واقعيت بدون دخالت احساس و عواطف است؛ بازنمايي طبيعت بدون گزينش، اصلاح و آرايش. اين شيوه با «گوستاو کوربه» آغاز ميشود. او همچون دوربين عکاسي واقعيتهاي زندگي را (چه تلخ و چه شيرين) به نمايش ميگذاشت. از هنرمندان ديگر اين سبک ميتوان از «فرانسوا ميله» نام برد.
امپرسیونیسم
Impressionism
مهمترين پديدهي قرن 19، اين انقلاب هنري است که بعد از «رمانتيسيسم» دومين شورش هنري عليه قراردادها ميباشد. اين عنوان از تابلويي اثر «مونه» به نام «امپرسيون» (طلوع آفتاب) اقتباس شد که نخستين بار در نمايشگاهي از آثار هنرمنداني شامل «رنوار»، «سيسلي»، «پيسارو» و «سزان» به نمايش گذاشته شده بود. اساس کار «امپرسيون»ها بر بازي با نور و تغيير رنگها در شرايط مختلف نوري استوار بود. ثبت لحظهاي از موضوع و عقيدهي آنها مبني بر تغيير رنگها در اوقات مختلف روز، باعث خلق آثاري شد که بسيار درخشان و در عين حال ناواضح بودند. استفادهي کمتر از رنگهاي تيره و مخلوط نکردن رنگها بر روي پالت، از ويژگيهاي مهم اين سبک هنري ميباشند. از هنرمندان ديگر اين سبک ميتوان «لوترک»، «دگا»، «گوگن»، «ونگوگ»، «سورا» و «سينياک» را نام برد که هر يک از اين نقاشان امپرسيون در روند کار خود يکسان نماندند و کمکم هر کدام از آنها شيوهاي شخصي در نقاشي خود پيدا کردند که سرآغازي بر پيدايش سبکهاي ديگر بود.
نئوامپرسیون
Neo-impressionism
اين سبک هنري که دنبالهروي «امپرسيون»ها بود، در نيمهي راه از آنها جدا شده و سبکي مستقل پديد آورد. نقاشان امپرسيون هر کدام ايدهاي جديد و تازه نسبت به نقاشي داشتند و همين امر باعث پيدايش سبکهاي بعدي و شجاعت هنرمندان در ارائهي نظريات جديد آنها شد. «پل سزان»، از معروفترين نقاشان اين سبک جديد امپرسيون بود که در ارائهي آثار طبيعت بيجان خود، نوآوريهاي جديدي را ابداع نمود. «سورا» و «سينياک» با سبک نقطهگذاري خود در دورههاي بعد مبدع شيوهي «پوانتيليسم» (نقطهپردازي) بودند. اين سبکهاي جديد امپرسيون بر هنرمندان بزرگ بعدي يعني «گوگن» و «ونگوگ» ثأثير زيادي گذاشت و «لوترک» نيز در اين زمينه بيتأثير نماند. او چاپهاي زيادي انجام داد که بيشتر به چاپهاي ژاپني نزديک بود.
سمبولیسم
Symbolism
«گوگن»، از نقاشان «امپرسيون»، در شيوهي شخصي خود يک سري تابلو به صورت سمبليک و نمادين از «هائيتي» ارائه داد که نقاشان ديگر از او الهام گرفتند و بدين ترتيب اين جريان هنري شکل گرفت. «سمبوليست»ها هنرمنداني رمزگرا بودند و نقاشي را براي بيان احساسات دروني خود انتخاب کردند و سبکي مشخص پديد آوردند که در حد درک همگان نبود. اين شيوهي هنري با شعار «هنر براي هنر» عجين شده بود. «ماتيس»، «مارکه» و «روئو» از هنرمندان اين سبک ميباشند. «هانري روسو» نيز از نقاشان سمبوليست بود که «کولي خفته» از آثار مهم وي به شمار ميرود.
فوویسم
Fauvism
واژهي «فو» به معناي «وحشي» است. اين عنوان به عدهاي از نقاشان نوآور در نمايشگاهي در پاريس داده شد که رنگها را با مايههاي تند و وحشيانه در ضديت با سليقهي مردم آن زمان به کار بردند. از نامآوران اين سبک «ماتيس»، «مارکه»، «فريس»، «آندره درن» و «ولامينک» بودند. از مشخصات اين سبک هنري ميتوان به خطوط ساده و سياه در اطراف اشيا و اشکال و بهکارگيري عناصر تزييني که ريشه در ويتراي کليساهاي دورهي «گوتيک» داشتند، اشاره کرد. «گوگن» و «ونگوگ» را نيز بعدها در زمرهي اين سبک به حساب آوردند، اما امپرسيونها را جزء اين گروه نميدانستند. ماتيس به طور مشخصي در اين سبک هنري کار ميکرده است.
کوبیسم
Cubism
پدر اين شيوه را ميتوان به حق «سزان» دانست. اين شيوه با «پردهي دوشيزگان آوينيون» اثر «پيکاسو» پايهگذاري شد. اصول اصلي اين هنر در بازنمايي واقعيت ذاتي و ادراکي هنرمند بر برشهاي هندسي موضوع و اشيا استوار است. بههم زدن نقطهي ديد ثابت هنرمند در موضوع و چند ديد از چند نقطه، تحليلهاي هندسي از فضا و شکل، توجه به حجم و محدوديت رنگي، رنگهاي تخت و ثابت، گزينش از يک مايهي رنگي در کل اثر و برشهاي هندسي، از مشخصات ديگر اين سبک هنري ميباشد. «فرنان لژه»، «مارسل دوشان» و «خوان گري»، از پيروان «پيکاسو» در اين سبک هنري ميباشند.
فتوریسم
Futurism
اين سبک در ابتدا سبکي ادبي به شمار ميرفت، اما بعدها در دامنههاي ديگر هنر نيز کشيده شد. در نقاشي، «فوتوريست»ها تحليلگرايي «کوبيسم» را در خدمت نشان دادن سرعت و ماشينيسم به کار گرفتند. از نقاشان اين دوره «بوتچوني»، «کارا»، «سوريني» و «مارتيني» بودند. آنها درصدد بيان زندگي امروزي که در بند آهن، فولاد، نخوت و سرعت جنونآميز است، بودند تا بتوانند آن را با شيوهاي هنري ارائه دهند. اين نهضت با پايان جنگ جهاني اول رو به زوال رفت.
اکسپرسیونیسم
Expressionism
بيان هيجانات و آشفتگي دروني و رواني هنرمند از طريق احساسات هنري ميباشد. «ونگوگ» را پدر «اکسپرسيونيسم» ميدانند. بعدها نقاشاني چون «کوکوشکا»، «اميل نولده»، «کرشنر» و «مونش» به روشني اين شيوه را در آثارشان معرفي کردند. شکلهاي ساده شده و بيان احساسي از طريق کنتراست، از مشخصات هنرمندان اين سبک ميباشند. «ماکس بکمن»، «ژرژ گروز»، «کته کلويتس» و «فرانسيس بيکن»، از هنرمندان اين سبک هنري ميباشند.
سورئالیسم
Surrealism
«سورئاليسم» عبارت است از فراي واقعيت و در همآميختگي واقعيت و رؤيا در آثار هنرمند. سورئاليستها ترکيبي غيرواقعي از عناصر واقعي جهان امروزي پديد ميآورند که نوعي توهم تبزاي هنرمند ميباشد. از هنرمندان اين سبک ميتوان «سالوادور دالي»، «رنه ماگريت»، «جاکومتي» و «شاگال» را نام برد.
دادائیسم Dadaism
«دادائيسم» بر نفي ارزشها استوار بود. دادائيستها هرگونه تحليل هنري و يا قوانين «کلاسيک» را به مسخره ميگرفتند و به پوچگرايي رسيده بودند. اين مکتب ضد هنري «دادا» نام داشت و هنرمندان ديگر نيز کمکم به آن پيوستند. «تزارا»، «هوگوبال»، «آرپ» و «پيکابيا» همراه با «مارسل دوشان» که سبيلي بر «موناليزا» اضافه کرد، از هنرمندان اين دوره ميباشند.
انتزاع یا آبستره
Abstract
واژهي «آبستره» به معناي گنگ، مبهم و تار است و در مورد سبک هنري معني تجريد و انتزاع ميدهد. اين واژه در مورد هنرمنداني به کار رفت که آثارشان هيچ شباهتي به واقعيت نداشت و هدفشان شکستن سنتهاي جاافتادهي قديمي بود. کلينمايي و دور بودن از ارائهي جزئيات و خصوصيات فردي، از مشخصات اين هنر ميباشند. «موندريان»، «استلا»، «کاندينسکي» و «اسميت» از هنرمندان اين دوره هستند. اين هنر به طور کلي فاقد موضوع خاصي است و بيشتر بر فرم و رنگ استوار است.
«ساختارگرايي حجمي» معني ميدهد، ولي در زمينهي نقاشي نيز استفاده ميشود و عبارت است از ترکيب فرم ساختمانها و ساختارهاي حجمي در کنار هم. «کنستراکتيويست»ها معتقدند بودند هنر بايد بازتاب تمدن باشد و بر همين اساس از مصالح نوين نظير ورقهي فلزي، پلاستيک و سيم در آثارشان استفاده ميکردند. در اين شيوه عاطفه و احساس نقشي فرعي دارند. «نائوم گابو»، «ولاديمير تاتلين» و «پوسنر» از هنرمندان اين دوره ميباشند.
اپتیکال آرت
Optical Art
برخورد علمي در هنر انتزاعي در دههي 1960، انگيزهي اصلي پديدآورندهي «اپ آرت» بود؛ با اين منظور که هنرمند ميتواند تأثرات چشمي به وجود بياورد که موجب خلق اشکال شود و اين تأثيرات ايجاد حرکت و نقوش خاصي را بنمايد. «بريژيت رايلي»، «وازارلي» و «خوليو پارک»، از هنرمندان اين دوره هستند.
پاپ آرت
Pop Art
يا «هنر مردمي» که عبارت است از خلق آثاري با استفاده از دستساختهها، عکسها، ورقههاي تبليغاتي و وسايلي از اين قبيل که نوعي «کلاژ» به حساب ميآيد. «پائولو لوزي» و «هاميلتون» از بنيانگذاران اين هنر ميباشند.
لئوناردو داوينچي» و «رافائل» در مرحلهي اوج رنسانس يعني قرن 16، از برجستهترين هنرمندان اين دوره به شمار ميرفتند.